.:: ســـایـــت پــــرســــیک ::.



 

تیشتر  .فرشته  باران، دگر ببار!

تیشتر

فروغ اهورایی ایرانیان

بر سرزمین آریاییان ببار!

تیشتر.

 دیو « آپوشَ» گریزان زگرز توست،

هلمند . فراخکرت و داییتی

ورجمکرد با شکوه

شایسته مردمان و چراگاه نیک آن

ستایشگر تو اند.

تشتر .ببار که اهریمن پلید

ازپیش و تا کنون

تازنده بر ایران و انیران

زریران

برخاک  بوم چهارم فکنده است .

ای تیشتر دلیر و فرهمند و خرّه مند

بوم های مزدا آفریده ، ارمئیتی پاک

«سغد » و « نسا » و « بلخ » و «خننته » ودیگران

زان سو « ری » و هزار خشتره را زندگی ببخش

تیشتر کنون شانزده کشور مزدا آفریده

ستایشگر تو اند

 «ایرجیان »ستایش تورابرخاسته اند. اَشَم وَهو  

«گوشورون » آرام یافته است

«ارمئیتی شهید » دگر باره زنده شد .

 تیشتر !

ستاره باران !

دگر ببار !   

          ( سید ضیاء الدین جوادی فروردین 98 )

 


.:: ســـایـــت پــــرســــیک ::.

« شَلمَنسَر »  گریست، « گیلگمش» خندید.!    ( تقدیم به فاتحان دوباره موصل )

درنینوا، چه می گذرد .؟  سرباز.!

این آتش «اروک» ؟!

«ایشتار» مرده است. ؟ویا« اِرِشکیگال» اورابه ضیافت گرفته است؟

بوی عفن زسرسرای معابد، بلند شد.

این لاشه های جنگاوران ماست.که مددکار ایزدان بودند.

سرباز هم گریست تنها نگاه اوست که بر آسمان دَوَد

اینگونه بود که » سارگن » وفات یافت.

شلمنسر» و« سناخریب» و« تیگلت پیلسران »

وامانده ازفزونی و نیرنگ زاغها 

بسختی گریستند .

تنها امید .به » گیلگمش » است و « انکیدو» است

تاچاره ساز پلیدان دیو روی گردند.

سرباز.!!. سربازان.!!. بازوان سناخریب جنگجو .!. دندان تیز و چنگ بلند« ناسیربال».!

.هان این منم . « هوواوا »  « هوواوا»

.آن گاو بالدار ، شکست و فرو ریخت. چشم زمانه سوخت.

سرباز.! سرباز آشور!

 «مدی» کجاست ؟

مارا امید به انوار ایزدی است .

وآنک آشور و سارگون و سناخریب و آشوربانیپال و

 گرفتار چنگ اهرمنان  .( آن دیو روی مردم بد خوی بد نشان .)

واینک ،  فرزندان « مدیان »،

دوباره فاتح آشور گشته اند.

دوباره تاریخ آغازید .

آن روزها فخر به نابودی ( مدی ) است

واینک به باژگونه قدمهای روزگار .

آن ایزد « دموزی » جاوید ساز ما

شلمنسر و سناخریب و آشور ناسیربال .با دیگران .

نقشی دگر ز نفس (دموزی) گرفته اند

اینک ، ) مدی » است وفرزند « مدیان »

با نام پیشمرگ ، . کرکوک ،کوبانی و سلیمانیه ، دهوک ،و.

«شلمنسر ».!      تبسمی .!

 گیلگمش!   با « ایشتار » بساز .

( هوواوا ) . (هووا وا) درنده خوست اما مرده است .

( سید ضیاء الدین جوادی . 27 اردیبهشت 96)

 

 


.:: ســـایـــت پــــرســــیک ::.

(انگشت شناسی !)

انگُشت که به عربی اصبع ( ج:اصابع) وبه فرنگیFinger  ( نمی دانیم با «فین کردن» فارسی هم رابطه ای دارد یا نه؟ آیا به معنی فین کننده هم می شود ترجمه کرد؟ می تواند موضوع تحقیق کلاسی بشود! قابل توجه اساتید دانشگاهِ  چهار نقطه ! ودر پارسی و دری و تاجیکی «انگشت» و در زبان عامیانه ایرانی بدان ( انگوشت ) می گویند و نباید آن را با« اَنگِشت» به معنی زغال اشتباه گرفت. عضو شگفت انگیزی است که تکامل آن، کمال انسان رااز طبقه اورانگوتانی به مرحله انسانیت تغییرداد تا به جایی رسد «که بجز خدا نبیند!» وشگفتا ! اگر چه عضو به ظاهر ناچیزی در کلیت وجود آدمی است اما سلطان مغز،جز به تحرک عوانانی به نام انگشتان سیطره ای ندارد . کوچک است اما جهانی را می سازد و به طَرفه العینی ( اشتباه نکنید ، طُرفه العین نیست !)آن را از »کن» به «لای » تبدیل می کند . حتی اگر به قول عربها « خنضر» باشد یا « بنصر» که این دومی، گاه به حلقه ای اسیر می گردد وصاحب خویش رااز مرحله بی تکامل «توحش » (و نه واژه دل خوش کن « تجرد » ) به برهوت «تاهل» می افکند( حقش بود اسمش را «بنصر» بگذارند!! ) وآن دومی که کنار «ابهام » نشسته است علی رغم ادعای پرهیز از « لعّان » و «سبّاب » یّت، در کارت ملی اش، شهرت « سبّابه » درج گردیده و گاهی هم کی مسافر کش پراید«لَعّانیت » هم می شود و هروقت هم مسافر به تورش نمی خورد، در پرسه زنی های اینترنتی ، « کانال عمومی »  می پرّانَد واگر همسایه وسطی اش تن نداد یا خواب بود، وظیفه اش را در خیابانهای شلوغ شهر انجام می دهد و دعوای خیابانی بین ذکور و اناث برپا می کندکه پیش از انقلاب کار به « آژان » و سرتراشیدن صاحبان  بی تربیت«انامل»  در آزار«ارامل» یا مشابه آن می کشید وقس علی هذا . اصلاً معلوم نیست کار این صاحاب مرده چیست؟ درست است شغلش و کارش و نامش یکی شده است و آن « سبّاب » بودن است ، اما چرا، گاه پیک بهداشت دماغ می شود وگاه پیکان «اتهام» ؟! (آخر بین این دوتا چه سنخیتی است؟ روبندگی کجا و جویندگی جرم و داد ستانی کجا؟)هنگامی  هم خودرا به در کوفتن دیگران رنجه می سازد ( این مال اون زمانهایی بود که زنگ خانه و بچه های شیطان هنوز همدیگر را پیدا نکرده بودند .) گاه دنیایی را با نوک خود « سرانگشت چرخانی » می کند و زمانی هم همراه با اون بقیه، حتی همراه همان « خنضر » و «بنصر» و بقیه ها، هنرهایی می آفریند ، که صاحبش می خواهد او را بخورد!( البته دوراز همگان ، بعداز کناسی کردن ، یک دوشی گرفت و لیف و صابونی یا یه مایع پریلی به خودش زد ) ،  اما این اواخر ازکارهای مهمّش : « کانال پرانی » آن هم ازنوع عمومی اش شده، که نوع دیگر «پراندن» آن در خیابانهای کابل ، سوژه بی بی سی شده وداد همه رادرآورده است که مارا فعلاً با آن کاری نیست. اما خدایی!. به تعبیر انشاء نویسی بچه های کلاس چهارم دبستانی ، نتیجه می گیریم که انگشت چیز خوبی هست ؛ اما نه ! گاهی خوب است و گاهی بد است و ما بچه های خوب باید مواظب باشیم کاربد نباشیم( !!  ) وهیچ چیز را نپرانیم!     

 

 


.:: ســـایـــت پــــرســــیک ::.

بسمه تعالی

درحاشیه تغییر واحد پول از ریال به تومان               (سید ضیاء الدین جوادی ) 18/9/95

گویا تنها سکه رایج زمان هخامنشیان که به «دریک» یا «زریک» ( پاره زر) موسوم بودواژه ای پارسی است واز آن به بعد، دینار و درهم که در عصر پارتیان و عصرفرزندان ساسان رایج بود و خلفای اسلام نیز از آن استفاده می کردند تا نامهای متاخرترچون عباسی و تومان و قرآن وحتی ریال رایج کنونی، همگی واژگان بیگانه بوده اند  در عصر قاجاریه قران رسمیت بیشتری داشت و در عصر پهلوی و درتاریخ 27 اسفند 1308 هجری شمسی « ریال » که واِژه ای اسپانیایی است و از واژه یا سکه رویال( Royal  (آنان برگرفته شده است رسماً به عنوان واحد پول رسمیایران تعیین شد. ونه شگفت که واژه مغولی «تومان» - یا به تخفیف ( تومن )  - که به معنی  ( ده هزار می باشد و فرمانده ده هزار سرباز را در ساختار نظامی بعداز مغول ، امیر تومان ، می گفتند) بیشتراز «ریال » در محاورات مورد استفاده قرار می گرفت . اکنون به علت ضعف ارزش پول ملی ( ریال ) و سیمرغ گونه شدن آن ،که نه ارزشی از آن در جامعه مشهود است و نه وجود جسمانی آن؛ (نه سکه ای به عنوان یک ریالی وجود دارد و نه با آن ریال احتمالی ، توان خرید کمترین کالایی میسر است ) . به نظر می رسد براساس مصوبه دولت کنونی جمهوری اسلامی، « تومان » مغولی جایگزین « ریال » اسپانیایی می شود .قبل از ورود به بحث این تبدیل تاریخی ( !! ) لازم به ذکر است که واژه « پول » نیز مجهول التبار ( !! ) است زیرا فقط در سفر نامه ناصر خسرو گزارشی آمده است که در شهر اخلاط: «.. به سه زبان سخن گویند : تازی و پارسی و ارمنی ؛ و ظن من آن بود که اخلاط بدین سبب نام آن شهر نهاده اند و معامله آنجا به پول باشد و رطل ایشان سیصد درم باشد .» سفرنامه ناصر خسرو .دبیرسیاقی .1370،زوار، ص 10)..ذکر این نکته نیز لازم می نماید که کلمه پل به معنی جسر ، در رسم الخط قدیم( با : واو = پول ) بسیار آمده است که آن را نباید با پول مصطلح کنونی اشتباه کرد . وباز هم لازم به ذکر است که واژه ریال نیز باقی مانده اثار تسلط اسپانیولی ها و پرتغالی ها در خلیج فارس و سیطره آنان در آبهای شرق آفریقا و اقیانوس هند و . می باشدو در عربستان  نیز همانند ایران ریال آنان  به عنوان واحد پول بکار می رود .

اما واژه تومان که بیشترازریال مردم ایران با آن آشنا می باشند همانگونه که گفته شد بطور غیررسمی بر مسند ارزش پول نشسته و همگان از آن واژه استفاده می کردند و دولتمندان و مسئولین مالی کشور نیز سردر گم آن که چکار کنند . برابر قانون باید در اسناد رسمی مالی، از ریال استفاده کنند اما در گزارشهای شفاهی ناگزیر از کاربرد تومن ( و نه تومان ) بودند . دو حکومت موازی هم در اصطلاحات مالی ، که حاکم مشروع ( ریال ) در حاشیه حکومت نارسمی ( تومان ) بود ؛و به نظر می رسد تصمیم دولت فخیمه گامی برای تعیین تکلیف این دو حاکم مالی بوده است و اقدامی به جا ویا حد اقل ، در حیطه تصمیمات آنان ؛که ( صلاح مملکت مالی خویش ، خسروان دانند ومارا با آن کاری نیست که گفته اند : حدیث من ز مفاعیل و فاعلات بود من از کجا ، سخن سرّ مملکت زکجا !؟ باز هم  ذکر این نکته لغوی و بلاغی لازم است  که ایران، از جهت کاربرد لغوی،  اکنون مملکت محسوب نمی شود زیرا درلغت عرب ، مملکت: کشوری محسوب می شود که ملک یا پادشاه ، مانند مملکت العربیه السعودیه یا مملکت الاردنیه الهاشمیه ؛ ودرایران،«مملکت» به تاریخ سپرده شده و جای آن را جمهوری اسلامی گرفته است .

به هرحال تصمیم به رسمیت تومان مغولی جای تامل و بررسی بیشتری دارد زیرا این تحول مستم صرف هزینه هایی از جهت تثبیت این تغییر در معاملات داخلی و خارجی و نشر اسکناس های جدید و حواشی روانی این تغییرات در بازار های مالی وامثال آن است و حال که باید تن به چنین عمل جراحی داد باید به جنبه های زیبایی این جراحی وترمیم پلاستیکی آن هم توجه کرد . آیا نمی شود نام زیباتر و متناسب با تاریخ و فرهنگ ایرانی لغتی رابرگزید که هم آقای اقتصاد و مالیه ایران از وابستگی و نفقه ی همسری ناموجود به عنوان ریال خلاص شود وهم در جایگزینی آن، به کنیز مطبخی والبته آشنای «  تومان»  نیز وابسته نشود؟ اکنون زمانی است که باید سلیقه به کاربرد واگر همسر اسپانیولی ریال ، مطلقه می شود ، آبجی تومان بر مسند آن ننشیند  ( آبجی واژه ای مغولی است مرکب از آغا + باجی که به تخفیف آبجی گفته می شود والبته در فارسی به خواهر اطلاق می شود و در مغولی چنین مفهومی ندارد و منظور نگارنده دومی است )

به هرحال واژگان زیباتر و دلنشین تر و مناسب تری در فارسی وجود دارد که می توان در این گذر مهم تاریخی مالی از آن سود برد . در چند سال گذشته و درزمان دولت دهم نیز این بحث در مطبوعات در گرفت و نظریاتی  هم از استادان گرامی زبان فارسی، به عنوان پیشنهاد لغت برای جایگزینی واژه «ریال » اعلام گردید که سبب شادی روحی و تفریح بسیار گردید که با اجازه همان اساتید فخیمه ادبیات :« خواهشاً !! از آن نظریات ابراز نفرمایند و حتما و حتما نیز  نظرات احتمالی استاد بزرگوار میر جلال الدین کزازی را ملحوظ نفرمایند (.ان شاء الله )

 


.:: ســـایـــت پــــرســــیک ::.

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

Molly مهندسی کنترل دانلود رایگان وب سایت های مفید دانلود آهنگ جدید وب ساز بیمه عمر و سرمایه گذاری شرکت فنی مهندسی معیار توسعه لیدوما ترجمه ی اختصاصی سریالهای چینی